سازمانها بايد تعريف كنند كه در هر لحظه چه كسي مسئول نظارت بر انجام چه كاري است و در عين حال هر كسي بر مبناي ابزاري كه در دست دارد
زهرا چوپانكاره/آينده نگر
نشريه فوربز به تازگي مطلبي در مورد رابطه ميان استراتژي سازمان و نوع حضورش در حوزه بازاريابي منتشر كرده است. پاول تالبوت، رئيس موسسه ساوث پورت، فعال در حوزه استراتژي بازاريابي در اين مطلب به گفتوگويي پرداخته است تا اين رابطه متقابل را بهتر نشان دهد. ترجمه اين مطلب را در اين بخش ميخوانيد. همانطور كه استراتژيهاي بازاريابي نشانههاي بيشتري از تاثير كمپينهاي تبليغاتي دارند، ابزارها و بسترهايي كه اين كمپينها در دامن آنها اجرا ميشوند هم بر روي استراتژيها تاثير ميگذارند. اين سناريوي مرغ و تخممرغ ميتواند بالا و پايينهاي اين مسير را پيشبيني كند. در واقع تاكتيكهاي كوتاهمدت اين خطر را دارند كه استراتژي بلندمدت يك شركت يا سازمان را تحت تاثير قرار دهند اما دادههاي حاصل از كمپينها ميتوانند پيشفرضهاي اشتباه و توهماتي را كه در استراتژي سازمان راه پيدا كردهاند اصلاح كنند. همين اواخر از مليسا سنشات، مدير عملياتي بخش تبليغات شركت فناوري MakeMeReach چند سوال پرسيدم در مورد اينكه چگونه استراتژي بازاريابي بهتر ميتواند باكمپينهاي تبليغاتي همكاري كند.
امروزه بايد در مورد استراتژي بازاريابي به گونه متفاوتي بينديشيم؟ اگر بله، چگونه؟
بدون شك بايد اين كار را بكنيم. استراتژي بازاريابي نيازمند مطابقت با شيوهاي است كه مردم حالا در دنياي آنلاين در پيش گرفتهاند. آنها در چندين شبكه اجتماعي مختلف، بر روي چندين دستگاه مختلف حضور دارند و بنابراين بازاريابي هم بايد به صورت چندكاناله و همهجانبه در اين فضا حضور داشته باشد تا يك سفر تبليغاتي معنادار را براي مشتريان خلق كند. ضرورت امروز اين است كه بازاريابي ديجيتال را به چشم يك سيستم جامع در تمامي شبكهها ببينيم. براي انجام اين كار هم ابزارهايي در اختيار داريم. بازاريابها به دادههاي مهم و منابع هوش مصنوعي دسترسي دارند كه بينش بهتري نسبت به گذشته به آنها ميدهدو بايد از اين ابزار براي بهينهسازي هوشمندانه بودجه و استراتژي خود استفاده كنند.
كارهاي خرد سبب ميشود كه يك كمپين روي روال بيفتد و كارش به صورت خودكار پيش برود. حالا از زاويه مديريتي چه كارهايي بايد انجام شود كه مطمئن شويم اين فعاليتها موضوعات گستردهتري در حوزه استراتژي بازاريابي سازمان را پوشش ميدهد؟
ما باور داريم كه مديريت خوب تاثير عميقي ميگذارد. سازمانها بايد تعريف كنند كه در هر لحظه چه كسي مسئول نظارت بر انجام چه كاري است و در عين حال هر كسي بر مبناي ابزاري كه در دست دارد از چه حقوقي برخوردار است و اينكه آيا براي هر قدمي نياز به كسب اجازه دارد يا نه. به عنوان مثال مدير شبكههاي اجتماعي ميتواند اجازه مديريت و خلق كمپين داشته باشد اما فقط به منظور تعامل و افزودن مخاطبان جديد.
ممكن است تعريف كردن هر نقش كمي وقت و تلاش لازم داشته باشد اما وقتي كه اين كار انجام شود ديگر هر قدم از مسير تعريفشده است و كار ارتباطات بسيار راحتتر ميشود و اعضاي هر تيمي ميتوانند بر روي اهدافشان تمركز كنند. علاوه بر اين همه كساني كه مسئول انجام كارهاي بهينهسازي جزء به جزء هستند يك چارچوب كاري مشخص خواهند داشت و ديگر نگران تداخل حوزهاي با ساير بخشها نخواهند بود.
آيا بستر است كه استراتژي بازاريابي را مشخص ميكند يا استراتژي است كه اين بستر را به پيش ميبرد يا كمي از هردو؟
بدون شك هردو بر هم تاثير دارند. استراتژي بازاريابي يك نقطه شروع است اما با توجه به عوامل مختلف و در طول زمان كامل ميشود. چگونگي عملكرد وموقعيتهايي كه در بازاريابي به وجود ميآيد قطعا بر روي تصميماتي كه در اين حوزه گرفته ميشوند تاثير ميگذارد و يك بستر مناسب ميتواند بينش اجرايي را به گونهاي شكل دهد كه به بهبود يافتن استراتژي سازمان در گذر زمان كمك كند.
زماني كه شما استراتژي اوليهتان را مشخص ميكنيد در واقع داريد تعريف ميكنيد كه كار تبلغ از شبكههاي مختلف را چگونه پيش ميبريد. داشتن يك چشمانداز جهاني از نحوه عملكردتان يعني ميتوانيد به خلاقيتهاي ويژهاي دست پيدا كنيد كه بر روي مخاطبان اثر بيشتري دارد و با استفاده از اين قدرت ميتوانيد پيامهاي تبليغاتيتان را اصلاح كنيد. به لطف ابزارهاي هوش مصنوعي استراتژي شما هم خودبهخود تكامل پيدا ميكند.
يعني به جايي رسيدهايم كه هوش مصنوعي بر روي استراتژي بازاريابي تاثير ميگذارد؟
قطعا. هوش مصنوعي به ما اين امكان را ميدهد كه ريسكها و موقعيتهايي را كه قبلا قادر به تشخيصشان نبوديم ببينيم. هوش مصنوعي براي گردآوري داده، تحليل و رسيدن به درك از دادهها بسيار كارآمد است اما بازاريابان انساني هستند كه در نهايت ميتوانند بهترين تصميم را بگيرند.